جدول جو
جدول جو

معنی کتکنه دار - جستجوی لغت در جدول جو

کتکنه دار
(پَ / پِ کَ / کِ)
دارنده و حافظ کتکنه. نایب مستأجر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کینه دار
تصویر کینه دار
کینه توز، آنکه در دل از کسی کینه دارد، کینه کش، انتقام گیرنده
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
دارندۀ کوکبه. آنکه پیشاپیش پادشاهان کوکبه حمل کند:
چو آن کوکب از برج خود شد روان
تویی کوکبه دار آن خسروان.
نظامی.
و رجوع به کوکبه (معنی آخر) شود
لغت نامه دهخدا
(قا)
گوشه نشین و زاهد و قلندر و درویش. (ناظم الاطباء) ، نگهبان و محافظ تکیه
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ کَ/ کِ)
آنکه دارای کینه است. دشمن. (فرهنگ فارسی معین). بداندیش. خصم. آنکه از دیگری عداوت و خصومت در دل دارد:
شما گر همه کینه دار منید
وگر دوستارید و یار منید.
فردوسی.
دو شاه و دو کشور چنان کینه دار
برفتند با خوارمایه سوار.
فردوسی.
اگر خواهی که کم دوست و کم یار نباشی کینه دار مباش. (قابوسنامه).
نبینی که چون کینه داران گل نو
پر از خون دل و دست پرخار دارد؟
ناصرخسرو.
نهان دشمنی کینه دار است بر تو
نباید که بفریبدت آشکارش.
ناصرخسرو.
از ایشان یکی کینه دار است و بدخو
دگر شاد و جویای خواب است و یا خور.
ناصرخسرو.
بر نیکبخت سرخ چنانی بدین سبب
هستی تو کینه دارتر از کافر فرنگ.
سوزنی.
بترس از کینه دار نیم کشته
که بد گیرند مار نیم کشته.
امیرخسرو (از آنندراج).
، انتقام جو. کینه خواه و جنگجو:
سپهدار چون قارن کینه دار
سواران جنگی چو سیصدهزار.
فردوسی.
بر لشکر شهریار آمدند
جفاپیشه و کینه دار آمدند.
فردوسی.
از او بازماندند هر سه سوار
پس پشت او دشمن کینه دار.
فردوسی.
فرازآمدش تیغزن صدهزار
همه رزمجوی و همه کینه دار.
فردوسی.
به جهرم فرستاد چندی سوار
یکی مرد جویندۀ کینه دار.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(دُ شُ دِ بَ)
درخت ساقه دار. (ناظم الاطباء). تناور. آنکه اندامی بزرگ دارد از انسان و حیوان و گیاه
لغت نامه دهخدا
تصویری از کینه دار
تصویر کینه دار
آنکه دارای کینه است دشمن، انتقام جو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنه دار
تصویر تنه دار
تناور، درخت ساقه دار
فرهنگ لغت هوشیار
جوراب پرنقش و نگار
فرهنگ گویش مازندرانی